
سلام من پنی هستم و میخوام داستانی با سناریو کتاب "هری پاتر و فرزند نفرین شده" بنویسم و امیدوارم که با من همراه باشین^^
همه اتفاقات تقریبا همونطور که در کتاب تعریف شده هست فقط شاید یه سری چیز ها بهش اضافه و یا کم کرده باشم ولی در کل محوریت داستان به همون شکله. و بهتون قول میدم که داستان قشنگی قراره باشه♡
شخصیت های این داستان به این صورته: مری اسنیپ،اسکورپیوس مالفوی،آلبوم سوروس پاتر،رز گرنجر ویزلی،دلفینی ریدل،ادوارد ریموس لوپین و یک سری شخصیت های دیگه که بهتون در ادامه معرفی شون میکنم:]

مری اسنیپ: پدرش که مطمئنا سوروس اسنیپ هست و مادرش لیلی پاتره.ممکنه بعضی ها با این موضوع مخالف باشن ولی توی این داستان لیلی قبل از اینکه با جیمز پاتر ازدواج بکنه طی ارتباطش با سوروس بچه ای به دنیا میاره ولی بعد از اینکه سوروس به لرد سیاه میپیونده لیلی میخواد دخترشون مری رو با خودش پیش جیمز ببره ولی سوروس اجازه این کار رو نمیده چون فکر میکرده جیمز آدم خوبی برای محافظت از دخترشون نیست و از طرفی نمیخواست دخترش رو از دست بده پس حافظه لیلی و جیمز و هر کس دیگه ای که از این موضوع خبر داشت پاک میکنه و تا جایی که میتونه مری رو از همه مخفی نگه میداره و حتی خود مری هم هیچی در این مورد نمیدونه. مری دقیقا شبیه مادرشه موهای نارنجی و پوست سفید و کک و مک های کوچیکی روی صورتش با این تفاوت که چشمای مشکی ای مثل پدرش داره و هیچوقت به هاگوارتز نرفته و توی خونه از سوروس اسنیپ هنر های جادوگری رو میآموزه و بین ماگل ها به مدرسه میره تنها کسی که درباره مری میدونه دامبلدور هستش.

اسکورپیوس مالفوی: پدرش دریکو مالفوی و مادرش آستوریا گرین گراس هست که مادرش وقتی کوچیک بوده بر اثر بیماری از دنیا میره. توی گروه اسلایدرین و توی هاگوارتز درس میخونه بهترین دوست آلبوس سوروس پاتر. با ظاهری نسبتا شبیه پدرش ولی چشماش به مادرش شباهت داره.

آلبوس سوروس پاتر: پسر هری پاتر و جینی ویزلی که بر خلاف پدرش و در کمال تعجب توی گروه اسلایدرین توی هاگوارتز قرار گرفت و دوست صمیمی اسکورپیوس مالفوی شد که پدر هاشون چندان رابطه خوبی باهم نداشتن. همچنین آلبوس رابطه خیلی خوبی با پدرش هری نداره و مثل پدرش شجاع نیست و زیادی تحت تاثیر دیگران قرار میگیره ولی پدرش به اون امید خیلی زیادی داره.

رز گرنجر ویزلی: دختر هرماینی گرنجر و رون ویزلی که استعداد زیادی در کوییدیچ و جادو داره ولی خیلی توی معجون سازی و گیاهان جادویی و همچنین تاریخ جادوگری مهارت خوبی نداره. به طور یواشکی ای از آلبوس پاتر خوشش میاد ولی هیچوقت از روی خجالت چیزی نمیگه. موهای فر و قهوه ای رنگی داره و چشماش همرنگ پدرشه.

دلفینی ریدل: دختر بلاتریکس لسترنج و تام ریدل(ولدمورت خودمون) که بعد از اینکه به دنیا اومد پدرش از اونجایی که علاقه ای به فرزند داشتن نداشت مادرش بلاتریکس اونو توی یه پرورشگاه میزاره و فقط نامه ای برای دخترش به جا میزاره. دلفینی وقتی بزرگ میشه به مدرسه جادوگری بوباتونز در فرانسه میره و بعد از تحصیلش به عنوان پرستار سالمندان برای پدر سدریک دیگوری کار میکنه و از اونجا متوجه همه چیز درباره پدرش و هری پاتر میشه و تصمیم میگیره انتقام بگیره و در زمان سفر کنه و در همون حین آلبوس پاتر و اسکورپیوس مالفوی رو ملاقات میکنه.

ادوارد ریموس لوپین: پدر و مادرش ریموس لویپن و نیمفادورا تانکس توی نبرد هاگوارتز کشته شدن و از بچگی با هری پاتر و همسرش جینی ویزلی بزرگ شده. خوشبختانه مثل پدرش گرگینه نیست اما مثل مادرش میتونه ظاهرش رو تغییر بده.
خلاصه داستان: ۶ سال بعد از ورود آلبوس پاتر به هاگوارتز و گروهبندی شدنش در اسلایدرین و همگروه شدنش با اسکورپیوس مالفوی زمانی که ۱۶ سال داشت طی رفتن هری پاتر به خونه پدر سدریک دیگوری برای سر زدن بهشون، با دلفینی که اون زمان فامیلی مشخصی نداشت آشنا میشه. دلفینی پیشنهاد اینکه به گذشته برگردن و سدریک دیگوری رو نجات بدن میده و بعد از اینکه آلبوس پاتر اسکورپیوس رو متقاعد میکنه باهم در زمان سفر میکنند و... امیدوارم با من توی این داستان همراه باشین و حمایتم کنین دوستون دارم♡♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جالب به نظر می رسه ، منتظر پارت اولم
مرسیییی🫶🏻
پارت اول رو گذاشتم منتظرم منتشر بشه^^